سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مزرعه آفتابگردان


ساعت 7:14 صبح چهارشنبه 87/11/16

عوامل سقوط نفس و راه مبارزه با آنها

در جلد اول این دوره تقدم مانع زدائی بر ایجاد عوامل مؤثر را بحث کردیم . در آن بخش توضیح داده شد که در روش تربیتی ابتداء باید مانع زدائی نمود و آنگاه درصدد رشد و ایجاد عوامل مؤثر برآمد .

در امر خودسازی نیز این امر ضروری است . پس از شناخت نفس و هدف علم اخلاق باید موانع مسیر کمال نفس را شناخت و آنها را از بین برد .

امام کاظم علیه السلام فرموده اند :

شناخت عوامل رشد دهنده و موانع رشد نفس از لازمترین شناختها است ، البته روشن است که دو شناخت فوق الذکر فرع بر شناخت نفس است . و با توجه به تقدم مانع زدائی لازم است ابتداء موانع شناخته شده و راه از بین بردن آنها نیز دانسته شود .

موانع رشد نفس

مهمترین و بزرگترین مانع رشد صحیح نفس ، افراط و تفریط قوای نفس است . مثلاً میل به غذا که از قوه شهویه برمی خیزد می توان حالات گوناگونی داشته باشد .

یا این میل به کلی از بین رفته و فرد دچار بی اشتهائی شود که نوعی مرض محسوب می شود . و یا به صورت شکم پرستی درآید که باز مرض می شود همین قوه را به گونه ای رشد داد که از غذا به اندازة لازم استفاده شده و از شکم پرهم پرهیز شود . قوه غضبیه و نفس ناطقه هم همین گونه است . به طور کلی می توان تمامی موانع و مشکلات مسیر رشد نفس را در دو عنوان زیر خلاصه نمود .

1.       جهل

2.       امیال

در جلد اول این دوره تحت عنوان تربیت عقلانی به مسأله علم و راه از بین بردن جهل پرداخته و آداب تعلیم و تعلّم را بحث نمودیم و چون قسمت عمده مطالب تعلیم و تعلّم با دیگران سازی مناسبت دارد لذا تحت عنوان تربیّت در جلد اوّل مورد بحث قرار گرفت و در این قسمت نیاز به تکرار ندارد .

امّا امیال مربوط به همین بخش است و مهمترین عامل کنار زننده امیال خود افراد هستند که با دقت در امر خود سازی می توانند به مبارزه با آن برخیزند و منظور از مبارزه با نفس مبارزه با همین امیال و هواهای نفسانی است .

امیال و خطرات آنها

منظور از امیال گرایشهای غلط قوای نفسانی است که همان حالت افراط و تفریط در بروز قوا می باشد در بخشی ارزش علم در جلد اول این دوره بحث کردیم که عدم رسد صحیح نفس ناطقه باعث جهل و غفلت می شود و انسان جاهل نمی داند که چه باید بکند ولی تنها با دانستن مشکل حل نمی گردد ،‌ پس از مرحله ی دانستن موانعی وجود دارد که نمی گذارد علم به علم تبدیل شود این موانع همان امیال می باشند . اگر با امیال مبارزه نکنیم نمی توانیم علم و آگاهی مان را به علم تبدیل کنیم .

علم شرط لازم رشد نفس است ولی رشد کافی نیست ،‌ باید سایر شرایط را ایجاد نمود تا با علمی شدن علم نفس صعود داشته باشد .

برای هر فعلیت به ادراک نیازمندیم . ابتداء باید نسبت به امری درک و بینشی داشته باشیم تا با توجه به آن درک به فعلیت و کوشش کشیده شویم .

امّا امر مهم ومسئله بسیار اساسی مرحله ی بین درک و فعلیت است . هر انسانی دارای این خصوصیت است که پس از ادرک امری بین  درک و بینش و امیال و آرزوهای وی درگیری ایجاد می شود ، اگر در این مرحله درک بر امیال غلبه یافت آن بینش به کوشش تبدیل می گردد و اگر امیال و هواهها بر درک وی غلبه یابند بینش وی به فعلیت در نمی یابد . در این مرحله راه مرحله انفعال می نامند عامل پیدایش این حالت وجود امیال است .

میر فندرسکی می گوید :

عقل کشتی آرزو گرداب و دانش بادبان حق تعالی ساحل عالم همه دریاستی دنیا چون دریاست و ساحل نجات انسانها لقای حق و نیل به رضوان الهی است عقل و دانش چون کشتی و بادبان کشتی عامل پیش برنده و به ساحل رساننده هستند ولی گردابهای هولناک امیال و آروزوها باعث سقوط و غرق شدن این کشتی ها می شوند .

برای رسیدن کشتی عقل به ساحل لقای الهی نیازمند مبارزه با گردابها امیال هستیم . لذا مبارزه با امیال از مهمترین کارهای اخلاقی است .

در این موضوع به دو بحث نیازمندیم :

الف = شناخت امیال :

باید امیال را بشناسیم تا موانع مسیر کمال و صعو نفس شناخته شود .

ب = شناخت نحوه مبارزه و کنار زدن امیال :

پس از شناخت امیال باید راه از بین بردن آنها را دانست . زیرا اگر امیال را بشناسیم ولی نحوه مبارزه با آنها را ندانیم به نتیجه نمی رسیم ، مثل اینکه وجود مرض سرطان را شناخته ولی معالجه آن را ندانیم ، وجود سرطان بیمار را از بین خواهد برد .

امّا امیال بسیارند . اگر در مرحله شناخت امیال دقیق شویم عناوین بسیاری را خواهیم دریافت . چون افراط و تفریط هر یک از قوای نفسانی حالتی از حالات امیال محسوب می شوند .

علمای اخلاق چون خواجه نصیر و ابن مسکویه به شمار این رذایل پرداخته و بصورت مبسوط از آنها سخن گفته اند . اموری چون خودخواهی ، دنیا دوستی ، شهوت پرستی ، عجب ، کبر ، شرک ، نفاق ، ریا ، دروغ و ... را می توان از امیال شمرد و هر یک در باز داشتن انسان از کمال نقش به سزائی داشته و سبب سقوط نفس می گردند .

ما در اینجا در در مقام بیان تک تک آنها نیستیم و به جزء نمی پردازیم ، امّا برخی از امیال که خود منشأ بیماریهای اخلاقی دیگری هم می شوند را مورد برسی قرار می دهیم .

عوامل صعود نفس و راه ایجاد آنها

گفتیم برای رشد اخلاقی و ایجاد حُسْن خُلْق نیازمند شناخت نفس و شناخت عوامل سقوط دهندة نفس و راه از بین بردن آنها و شناخت عوامل صعود دهندة نفس و راه ایجاد آنها هستیم .

به عبارت دیگر هرچند مانع زدائی تقدم داشته و برای رشد نفس نیازمند زدودن عوامل بازدارنده  هستیم ، ولی به ایجاد عوامل مؤثر جهت رشد نفس نیز نیازمندیم . مانع زدایی زمینه را مساعد کرده و شرایط کارآئی عوامل مؤثر را فراهم می سازد ، ولی بدان معنی نیست که از عوامل موثر را فراهم می سازد ، ولی بدان معنی نیست که از عوامل مؤثر رشد دهنده بی نیازمان سازد .

اگر با شناخت موانع مسیر رشد و صعود نفس و کنار زدن آنها قانع شده و دیگر به بحث و بررسی عوامل صعود دهنده نپرداخته و راه ایجاد آنها را ندانیم پیشرفتی نخواهیم داشت .

البته در بحث مبارزه با موانع مسیر کمال انسانی از عوامل نام بردیم که می توان آنها را هم تحت عنوان مؤثر نام گذاری کرد ، ولی آنها در مقام دفع مانع مورد نظر بودند و حال از جهت دیگری باید به بحث بپردازیم .

در این فصل نیز چون فصل گذشته به دو بحث نیازمندیم :

اول شناخت عوامل رشد دهنده نفس

دوم نحوه ایجاد آنها .

زیرا تا عاملی را بعنوان عامل مؤثر نشناسیم در صدد ایجاد آن بر نخواهیم آمد و همچنین اگر پس از شناخت عامل مؤثر نحوه ایجاد آنرا ندانیم به نتیجه و ثمر مورد نظر نخواهیم رسید .

در منابع اخلاقی عوامل بسیاری را تحت عنوان عوامل رشد دهنده نفس انسانی ذکر کرده و در خصوص آنها بحث کرده اند . لیکن چون بتای ما بر اختصار بوده به شرح و بسط همة آنها نمی پردازیم و مثل فصل عواملِ سقوط نفس به برخی از آنها اشاره می کنیم .

البته در انتخاب برخی از این عوامل سعی بر آن است که عوامل اصلی و ریشه ای را انتخاب نمائیم تا انشا ... با ایجاد آن عوامل زمینة مساعدی از برای ایجاد عوامل مؤثر دیگر نیز فراهم گردد .

منبع : درسهایی از تربیت اسلامی

کاری از کارگروه دوم – اسماعیل کاظمی – محمد سلطانی

 

 

 



  • کلمات کلیدی : نفس، انسان، افراط، تفریط
  • ¤ نویسنده: میلاد کاظمی راد

    نوشته های دیگران ( )

    ساعت 2:6 صبح یکشنبه 87/11/13

    اگر فلسفه اسلامی بخواهد به حل معضلات و مسائل اجتماعی ، اقتصادی و غیره بپردازد ، به نظر می رسد غربی ها بهتر به آنها توجّه داشته اند ؛ اما جنبه دیگری از وجود انسان هست که بدان توجه نشده و فلسفه اسلامی در آنجا سخن زیادی برای گفتن دارد . آیا انسان باید نسبت به این جنبه وجودی خویش ناآگاه و بی توجه بماند ؟ اگر پاسخ مثبت بود ، امروزه تمدن غرب با همه پیشرفت های علمی و تکنولوژیک خود را بیمار نمی دانست .

     انسان امروز دنیای خود را آباد کرده اما هنوز در جنبه نفسانی خود با مشکلات زیادی مواجه است . بنابراین جنبه معنوی انسان ، مسئله بسیار مهمی است و توجه به آن باید از راههای مختلفی چون دین ، عرفان ، عقل و شهود صورت گیرد .

    امروزه دعواهای اساسی فلسفه غرب در همه وجوه آن یافت می شود ؛ از مسئله شناخت گرفته تا ایمــان . اینجاست که فلسفه اسلامی وارد می شود و به بیان مَنظَر خاص خودش می پردازد . حال اینکه کدام منظر درست است ، محل مناقشه است و این نشان می دهد که بر اثر این مسائل از آغاز فلسفه تا کنون اختلاف نظر بوده است و شاید هم هیچ وقت حل نشود . در مجموع تمام فلسفه ها و فیلسوفانی که برای تسهیل فهم انسان از هستی و آسان تر کردن تحمل زندگی این دنیا و تحصیل یک نوع سعادت کوشیده اند ، در نوع خود ارزشمندند . لذا نمی توان گفت که مثلاً امروزه باید فلسفه اسلامی را کنار بگذاریم ، نَه ، هر کدام در سر جای خود حرفی برای گفتن دارند .

    بنابراین فلسفه اسلامی در آن بخش هایی که مربوط به حقایق ماورای طبیعی عالَم می شود ، همچنان می تواند در جهان امروز مطرح باشد ، چرا که انسان امروز هنوز نیازمند معنویت و در پی ساحتی دیگر ، جدای از مادیّت است .

    حال اینکه فلسفه اسلامی چگونه و با چه زبانی باید این مسائل بنیادین را برای بشر امروز باز گوید ، خود نیازمند تأمل بیشتری است . در واقع امروزه فلسفه اسلامی باید زبان مناسب بیان این امر را پیدا کند .

     گردآوری : میلاد کاظمی راد

     



  • کلمات کلیدی : اسلام
  • ¤ نویسنده: میلاد کاظمی راد

    نوشته های دیگران ( )

    ساعت 2:5 صبح یکشنبه 87/11/13

    دموکریت :

    « خیر تنها پرهیز از خطا نیست بلکه میل نکردن به خطا هم هست . چه بسیار کسان که خیلی می دانند ، اما از خرد بی بهره اند .»

    « آنگاه که جانب اعتدال را رها سازی ، بزرگترین لذت ها سنگین ترین رنج ها را به بار می آورند . »

    « دوست تر دارم حقیقتی علمی را کشف کنم تا اینکه شاهنشاه ایران زمین باشم »

    هراکلیت :

    « مسیر رو به بالا و مسیر رو به پایین ، دقیقاً یکی اند . »

    پروتاگوراس :

    « هر چه قدرت بدنی بیشتر ، استدلال ضعیفتر »

    سقراط :

    « من خردمند ترین مردمانم زیرا یک چیز را می دانم و آن اینکه هیچ چیز نمی دانم . »

    « در دوستی درنگ کن اما وقتی دوست شدی ثابت قدم و پایدار باش . »

    « فقط نهایت جهل و یا نهایت هوشمندی می تواند در مقابل تغییر مقاومت کند . »

    افلاطون :

    « جهل ریشه و ساقه ی هر گونه تباهکاری است .»

    « بهایی که انسانهای نیک بابت بی اعتنایی شان به امور مردم می پردازد ، این است که تباهکاران بر آنها حاکم    می شوند . »

    « خردمندان حرف می زنند چون چیزی برای گفتن دارند . احمق ها حرف می زنند چون باید چیزی بگویند . »

    ارسطو :

    « فقر خاستگاه انقلاب و جنایت است . »

    « شر آدمیان را دور هم جمع می کند . »

    « کسانی باید حکومت کنند که قادرند به بهترین نحوی این کار را انجام دهند . »

    ادامه مطلب...


  • کلمات کلیدی : حکمت، فلسفه، ارسطو، کاظمی راد
  • ¤ نویسنده: میلاد کاظمی راد

    نوشته های دیگران ( )

    ساعت 2:2 صبح یکشنبه 87/11/13

     

         ( مدارا و مُداهنه )

    بسیاری از جاهلان مقام مدارا و سازگاری با مردم را ، با مقام مُداهنه ( تملق ، دورویی ) و سازشکاری با ایشان ،   می آمیزند و میان آن دو خِلط می کنند و می پندارند که سازگاری با مردم که به آن امر شده ، همان مداهنه است ؛ حال آنکه فرق روشنی میان آن دو است ، مداهنه و سازشکاری که از آن نکوهش و نهی شده آن است که شخص به طمع داراییهای مردم [ از جمله مال و مقام و ... ] با آنان بر سر تحسین زشتیها ، و یا ترک انکار آن ، توافق نماید ، و لغزشهای مردم را به هیچ انگارد و در برابر هر امر ناروایی خاموش ماند تا به این وسیله به بهره ها و منافع دنیایی ایشان دست یابد و یا دلهای ایشان را مجذوب خود سازد ، بدون اینکه در نظر داشته باشد که مفسده ای را دفع کند .

    مدارا عبارت است از آنکه به خاطر دفع مفسده ، یا کم کردن آن ، و یا اجتناب از بالا گرفتن آن ، از انکار و ممانعت از آن خودداری کنی ؛ و این کجا و مداهنه کجا ؟! مدارا گاهی برای دفع شرّ کسی است که با او سازگاری می کنی ، و گاهی برای آن است که او را به سوی نیکی جلب نمایی ، و تمام اینها در جایی است که محلی برای بازداشتن و ممانعت نباشد ، و یا اینکه ترسی در بین باشد یا امکان تأثیر وجود نداشته باشد ، که در اینصورت نرمی و خوشرویی و تحمل آزار طرف مقابل و پاسخ گفتن بدی ها با اعمال نیک ، مدارا خواهد بود .

     



  • کلمات کلیدی : مدارا
  • ¤ نویسنده: میلاد کاظمی راد

    نوشته های دیگران ( )

    ساعت 1:53 صبح یکشنبه 87/11/13

    امام می فرمایند:« ولی من خدایی است که کتاب فرود آورده و هم او ولی شایستگان است . بنگرید من از چه خاندانم و به خود آیید

    خویش را سرزنش کنید و بنگرید آیا کشتن من رواست؟ حرمت من برای شما زیر پا گذاشتنی است؟ آیا من پسر پیغمبرِ (ص) شما نیستم؟ پسر وصی و عموزادهِ شما نیستم؟ آیا حمزه سیدالشهدا (ع) عمویِ پدرم نیست؟ آیا جعفر بن ابیطالب برادرِ پدرم که در بهشت با دو بال پرواز می کند ، عمویم نیست؟ به شما نرسیده که رسول خدا (ص) درباره من و برادرم فرمود سید جوانان اهل بهشتند؟ اگر گفتار مرا درست می دانید ، بسیار خوب ، باور کنید. از وقتی دانستم خدا دروغگو را دشمن دارد ، دروغ نگفتم و اگر باور ندارید کسانی از اصحاب پیغمبر هنوز زنده اند ، بروید از آنها بپرسید تا به شما خبر دهند. از جابربن عبدالله انصاری ، ابوسعید خدری ، سهل بن سعد انصاری ، زید بن ارقم و انس بن مالک بپرسید. این پرسیدن از ریختن خونم جلوگیر شما نیست؟
    اگر شما در این تردید دارید که من زاده دختر پیغمبرم ، وای بر شما . آیا از شما خونی ریختم؟ مالی از شما خورده ام؟ زخمی به شما زدم که حالا قصاص آن را می خواهید؟»

    همگی دشمنان خاموش شدند. سپس امام فریاد زد:  « ای شبث بن ربعی ، ای حجار بن ابجر ، ای قیس بن اشعث و ای یزید بن حارث! آیا به من ننوشتید که میوه ها رسیده و باغها سبز شده و به سوی لشکری که برای تو آماده شده ، بیا ؟»   گفتند: ما ننوشتیم. امام فرمود:«  به خداوند نوشتید . اکنون که مرا نمی خواهید بگذارید به مامن خود در هر جای زمین که باشد برگردم. قیس بن اشعث - لعنه الله علیه - گفت: ای حسین (ع) نمی دانم چه می گویی؟ تو باید تسلیم پسر عم خود شوی . او به دلخواه تو رفتار می کند . امام فرمودند: نه ، به خدا قسم به شما دست خواری ندهم و از شما مانند بنده نگریزم.

    زهیر( یکی از یاران امام (ع) ) دوباره فرمود: ای بندگان خدا ، پسر فاطمه (س) بدرستی و نصرت شایسته تر از ابن سعد و ابن زیاد است ؛ اگر او را یاری نکنید به خدا پناهتان باد . او را نکشید . او را با عموزاده اش ، یزید گذارید . به جانم سوگند که یزید با نکشتن حسین هم از اطاعت شما راضی است . شمر بن ذی الجوشن تیری به او انداخت و گفت: خاموش باش . ما را از پرگویی خسته کردی . زهیر به او گفت: من با تو سخن نگویم . همانا تو جانوری ، به خدا گمان ندارم دو آیه قرآن درست بخوانی ، مژده ات باد به رسوایی و عذاب دردناک در قیامت.

    شمر گفت: خداوند تا یک ساعت دیگر خودت و آقایت را خواهد کشت. زهیر گفت: مرا از مرگ می ترسانی؟ بخدا مرگ با حسین (ع) نزد من بهتر است از آن که با شما جاویدان بمانم . زهیر رو به مردم کرد وگفت: ای بندگان خدا ، این پستِ جفاجو و همگامانش شما را از دینتان خارج کردند . بخدا شفاعت محمد (ص) به مردمی نرسد که خون خاندان او و کسانی که آنها را یاری می کنند ، بریزند

    مردی از اصحاب ، او را صدا کرد که امام می فرمایند: برگرد

    به جان خودم اگر مومن آل فرعون قوم خود را نصیحت کرد ، تو هم اینها را نصیحت کردی.!!

    سپس امام به یزید بن خضیر فرمود: با آنها سخن بگو . یزید پیش رفت وگفت: ای مردم ، از خدا بپرهیزید . سپرده محمد (ص) میان شماست . اینان ذریه و خاندان و دختران حرم اویند . آنچه در دل دارید بگویید . می خواهید با آنها چه کنید؟ گفتند : می خواهیم آنها را در اختیار ابن زیاد قرار دهیم. یزید گفت: چرا از آنها نمی خواهید به جای خود برگردند؟ ای اهل کوفه ، نامه ها و پیمان هایی را که به آنها دادید و خداوند را بر آنها گواه گرفتید از یاد برده اید؟ وای بر شما.


    خاندان پیامبر(ص) خود را دعوت کردید چون نزد شما آمدند ، آنها را به دست ابن زیاد می دهید و آب فرات را روی آنها می بندید؟ بسیار بد کردید . خداوند روز قیامت شما را سیراب نکند که بسیار بد مردمی هستید. خدایا آنها را به جان هم انداز تا نزد تو آیند و تو بر آنها خشمگین باش.  لشکر عمر سعد او را تیرباران کردند ، او نیز برگشت. خود امام آمدند ، برابر لشکر ایستادند ، به عمر سعد نگریستند و فرمودند: « سپاس خدایی را سزاست که دنیا را آفرید و آن را خانه فنا و زوال مقرر گردانید که اهل خودش را دستخوش دگرگونی کند. فریفته کسی است که او را بفریبد ، این دنیا شما را نفریبد که هر کس را بدان تکیه زند نومید کند . من می بینم شما برای کاری گرد آمدید که خدا را بر خود خشمناک کردید و از رحمت خود دور ساختید ، پروردگار ما بسیار خوب است و شما بسیار بد .

     

    به طاعت خدا اقرار و به رسولش محمد (ص ) ایمان دارید ؛ ولی بر ذریه اش یورش بردید که آنها را بکشید . شیطان بر شما چیره شده و خدای بزرگ را از یاد شما برده است. مرگ بر شما و ملک شما ، انا لله و انا الیه راجعون.

    امام برای آخرین بار سخنان آتش بار خود را ایراد و حقیقت حال آنها را روشن کرد و آنچه نفرین بود ، به آنها گفت و این آخرین سخنرانی امام است. امام سوار شتر شدند و آنها را به خاموشی وا داشتند. خدا را سپاس گفتند و بر فرشتگان و انبیاء و رسل صلوات فرستادند و سپس فرمودند: « ای گروه تار و مار از سرگردانی غمگسار شوید که مرا به فریادرسی خواندید و ما یورش کنان به دادخواهی شما آمدیم و اکنون شمشیری که ما به دست شما دادیم به روی ما می کشید و آتشی که به جان دشمن خود و شما افروختیم ، بر ما می افکنید . دست دشمن خودتان شدید تا بر تیر دوست خود بزنید. صد وای بر شما ، با آن که هنوز شمشیر در غلاف است ، چون ملخ دریایی سوی جنگ پرش کردید و چون پروانه بر آن پیاپی بال زدید . کوبیده و پایمال باشید.  ای کنیزپرستان ، از حزب راندگان ، قرآن دور اندازان ، سخنهای حق وارونه سازان و قانون شکنان! آیا اینها را یاری می کنید و ما را وا می گذارید؟ آری . این شیوه پیمان شکنی دیرین شماست که پدران شما بر آن ریشه کردند و شاخه ها بر آن فراز آمد و شما میوه پلید آن هستید که برای یابنده خود گلوگیر است و برای به زور رباینده گوارا . بدا بر شما که مرا بر شمشیر خوردن و خواری کشیدن وا می دارید. دور باد از ما خواری.

    سپس دعا کرد بار خدایا باران آسمان را از آنها بگیر ، به محیطهای قحطی گرفتارشان کن و غلام ثقیف را بر آنها بگمار تا جام تلخی به کام ریزند ؛ زیرا ما را تکذیب کردند و واگذاردند. تو پروردگار ما هستی بر تو توکل داریم و به سوی تو باز می گردیم.  »

    عمر بن سعد پیش راند و تیری به لشکر حسین (ع) انداخت و گفت: نزد امیر گواه باشید که من تیراندازی را آغاز کردم و پیرو دستور عمر سعد ، تیرهای لشکر کوفه چون پرندگان باریدن گرفت. پس از تیرباران ، اصحاب امام کم شدند و 50 نفر از یاران امام به شهادت رسیدند . امام به یارانشان فرمودند:« خدایتان رحمت کند. برخیزید برای مرگ که این تیرها چاره ندارد . پیک لشکرند که سوی شما می آیند.  »



    ¤ نویسنده: میلاد کاظمی راد

    نوشته های دیگران ( )

    ساعت 1:16 عصر پنج شنبه 87/11/10

    بسمه رب الشهداء والصدیقین

     

    لبیک یا مهدی (عج)         یعنی

                                                                لبیک یا حسین (ع)

                لبیک یا حسین(ع) یعنی تو در معرکه جنگ هستی

                هر چند که تنهایی و مردم کوفی صفت تو را رها کرده باشند

                و تو را متهم و خوار شم

                لبیک یا حسین (ع) یعنی تو و مالت و زن و فرزندانت و همه ی علائقت در این معرکه باشند

                لبیک یا حسین (ع) یعنی مادری فرزندش را به میدان دفاع از اسلام می فرستد

                و آنگاه که فرزندش شهید شد و سر بریده اش به مادر داده شد

                مادر سر را به خانه برده و خاک و خون آن را پاک کرده و به سر بگوید

                که از تو راضی هستم و پروردگار چهره ات را روشن بدارد

                همانطور که نزد فاطمه زهرا (س) مرا در قیامت رو سپید کردی

    لبیک یا حسین(ع) یعنی در وسط میدان نبرد باشی و آماج حملات  و دروغ ها و تهمتهای پست ترین موجودات عالم قرار بگیری .

    لبیک یا حسین (ع)یعنی از دنیا و زیبایی های آن با تمام وجود بگذری و از سپاه پر سرباز کفر نترسی

    لبیک یا حسین (ع) یعنی مادری ، همسری یا خواهری می آید تا پسر ،  همسر و یا برادر خود را لباس   رزم بپوشاند تا به میدان جنگ و جهاد با کفر روانه کنند.

                لبیک یا حسین (ع) یعنی زینب (ع) به برادرش حسین (ع) جواز آرزو  و شهادت را ببخشد .

                لبیک یا حسین (ع) امروز یعنی لبیک یا مهدی (عج)

                پس       لبیک یا حسین(ع)

                                                                           

                                                                لبیک یا مهدی (عج)

               

                 هدیه از طرف : میلاد کاظمی راد



  • کلمات کلیدی : لبیک، حسین، دین، جهاد
  • ¤ نویسنده: میلاد کاظمی راد

    نوشته های دیگران ( )

    خانه
    وررود به مدیریت
    پست الکترونیک
    مشخصات من
     RSS 
     Atom 

    :: بازدید امروز ::
    0
    :: بازدید دیروز ::
    1
    :: کل بازدیدها ::
    11250

    :: درباره من ::

    مزرعه   آفتابگردان

    میلاد کاظمی راد
    هسته فرهنگی جهادگران انقلاب اسلامی

    مزرعه   آفتابگردان

    :: دسته بندی یادداشت ها::

    ارسطو . اسلام . افراط . امام حسین (ع) . انسان . تفریط . جهاد . حسین . حکمت . دین . عاشورا . فلسفه . کاظمی راد . لبیک . مدارا . نبرد حق و باطل . نفس .

    :: لینک دوستان من::

    هسته فرهنگی جهادگران انقلاب اسلامی
    قلمیار
    داوود اکبری
    اکبر قلندر