اگر فلسفه اسلامی بخواهد به حل معضلات و مسائل اجتماعی ، اقتصادی و غیره بپردازد ، به نظر می رسد غربی ها بهتر به آنها توجّه داشته اند ؛ اما جنبه دیگری از وجود انسان هست که بدان توجه نشده و فلسفه اسلامی در آنجا سخن زیادی برای گفتن دارد . آیا انسان باید نسبت به این جنبه وجودی خویش ناآگاه و بی توجه بماند ؟ اگر پاسخ مثبت بود ، امروزه تمدن غرب با همه پیشرفت های علمی و تکنولوژیک خود را بیمار نمی دانست .
انسان امروز دنیای خود را آباد کرده اما هنوز در جنبه نفسانی خود با مشکلات زیادی مواجه است . بنابراین جنبه معنوی انسان ، مسئله بسیار مهمی است و توجه به آن باید از راههای مختلفی چون دین ، عرفان ، عقل و شهود صورت گیرد .
امروزه دعواهای اساسی فلسفه غرب در همه وجوه آن یافت می شود ؛ از مسئله شناخت گرفته تا ایمــان . اینجاست که فلسفه اسلامی وارد می شود و به بیان مَنظَر خاص خودش می پردازد . حال اینکه کدام منظر درست است ، محل مناقشه است و این نشان می دهد که بر اثر این مسائل از آغاز فلسفه تا کنون اختلاف نظر بوده است و شاید هم هیچ وقت حل نشود . در مجموع تمام فلسفه ها و فیلسوفانی که برای تسهیل فهم انسان از هستی و آسان تر کردن تحمل زندگی این دنیا و تحصیل یک نوع سعادت کوشیده اند ، در نوع خود ارزشمندند . لذا نمی توان گفت که مثلاً امروزه باید فلسفه اسلامی را کنار بگذاریم ، نَه ، هر کدام در سر جای خود حرفی برای گفتن دارند .
بنابراین فلسفه اسلامی در آن بخش هایی که مربوط به حقایق ماورای طبیعی عالَم می شود ، همچنان می تواند در جهان امروز مطرح باشد ، چرا که انسان امروز هنوز نیازمند معنویت و در پی ساحتی دیگر ، جدای از مادیّت است .
حال اینکه فلسفه اسلامی چگونه و با چه زبانی باید این مسائل بنیادین را برای بشر امروز باز گوید ، خود نیازمند تأمل بیشتری است . در واقع امروزه فلسفه اسلامی باید زبان مناسب بیان این امر را پیدا کند .
گردآوری : میلاد کاظمی راد